* اگر زیادی به دلتان صابون زده اید
چه خبرتان است؟ چرا بیخودی روی دیوار پنجول میکشید؟ چرا احساس گربگی به شما دست داده دارید از دیوار راست بالا میروید؟ به ماشین همسایه چه کار دارید؟ کلاس چرا نرفتید؟ این چه ترانه مبتذلی است دارید زیر لبی میخوانید؟ هوای گند بارانی را میگویید «شاعرانه»؟ 11 شب بر میگردید خانه؟ دیگه چی؟ فردا لابد میخواهید پیتزا هم بخورید!؟ یادتان باشد این
خوشیها _ مثل دنیا _ محل گذر هستند و بالأخره تمام میشوند. اخلاق داشته باشید، معرفت داشته باشید؛ فردایی هم هست!
• سلاخ خانه شماره 5 (کورت ونه گات _ علی اصغر بهرامی)
شما میدانید بزرگ ترین کشتار بشر را کی انجام داده؟ فکر میکنید هیتلر این کار را کرده یا متفقین که دنیا را از دست زیاده خواهیهای این آلمانی زبان نفهم نجات دادند؟
• دیروز و امروز (سامرست موام _ عبدالحسین شریفیان)
شما فکر میکنید خیلی تیز و زرنگ و ماکیاولی تشریف دارید؟ بروید این کتاب را بخوانید تا بفهمید که خود ماکیاولی چقدر مورد دودرشگی واقع شد.
• کلیسای جامع (ریمودن کاروز _ فرزانه طاهری)
تا داستان کوتاه از این کتاب نخوانید، باورتان نمیشود که این زندگی ماشینی تکراری گندی که داریم تویش شنا میکنیم، چقدر چیز خوب و عالی و مزخرفی است!
• قول (فردریش دورنمات _ عزت الله فولادوند)
کارآگاه دست و پا چلفتی این کتاب، به تنهایی تقاص تمام خلافکارهای دستگیر شده در کتابهای دیگر را که به محض عطسه کردن دستگیر میشوند، پس میدهد.
• چراغها را من خاموش کنم (زویا پیرزاد)
یکی روز صبح از خواب بیدار میشوید و میبینید اسب سفید آرزوها آمده و خانه همین همسایه بغلی پارک کرده، بعد همین جوری الکی خوش میشوید و بعد از چند روز میفهمید آن اسب سفید، در واقع گوساله ای بوده که رنگش کرده اند.
* اگر دنبال دو کلمه حرف حساب هستید:
لابد شما از این جور ناصحان مشفق دور و برتان دارید که هی به گوشتان بخوانند که پول اصلا ً مهم نیست و مهم، تفاهم و عشق و صفا و این جور مسائلی است که کی دیده و کی داده و کی گرفته! لازم نیست این افراد را تا جایی که جا دارد بزنید اما گولشان را هم نخورید؛ بروید کتاب بخوانید تا در صورت لزوم به آنها این جواب دندان شکن را بدهید: تفاهم و عشق و صفا چیز خوبی است اما معمولا ً خیلی خرج برمیدارد!
• رفیق اعلی (کریستسن بوبن _ پیروز سیار)
«کودک با فرشته رفت و سگ از پی آنها روان بود»؛ این جمله اول کتاب است و بقیه کتاب شرح همین یک جمله. میزان حکمت و معرفت را حال میکنید؟
• فضیلتهای ناچیز (ناتالیا گینزبورگ _ محسن ابراهیم)
بین خودمان باشد؛ این کتاب مجموعه مقاله است و شرح ماجراهای شخصی خانم نویسنده اما از آنجا که هر مقاله اش به شکل یک داستان کوتاه درآمده، میشود خیلی راحت کتاب را خواند
* اگر فکر میکنید در زندگی، زیاد کوتاه آمده اید:
فکر میکنید یک عمر است دارید خلاف جهت جریان تاریخ شنا میکنید؟ فکر میکنید این همه سال تمرین ضد دموکراسی و تحمل استبداد، تمرین منت کشی، عدم مقاومت و گریه کردنهای ساکت شبانه زیر لحاف بس است؟ فکر میکنید پشت سرتان بیشتر از این طاقت پس گردنی خوردن ندارد؟ احساس کوزت بودن میکنید و دنیا را مهمانخانه تناردیه ای بیش نمیدانید؟ بغض گلویتان را گرفته؟ چشمهایتان میسوزد؟ ... خیلی خب بابا، آه و ناله بس است، بروید کتاب بخوانید.
• پیر مرد و دریا (ارنست همینگوی _ نجف دریابندری)
علاوه بر اهمیت کنده در خروج دود، این کتاب به ما یاد میدهد که نکته مهم، شکار بزرگترین ماهی دریاست؛ حتی اگر فقط استخوانهای خالیاش (برای موزه تاکسیدرمی) به ساحل برسد.
• شوالیه بد نام (دیوید گمل _ طاهره صدیقیان)
یعنی حتی اگر سرآلکس فرگوسن هم به باشگاه چلسی برود و یک مشت بچه بیایند منچستر یونایتد، باز هم «من یو» 6_3 میبرد.
• مرگ در آند (ماریو بارگاس یوسا _ عبدالله کوثری)
این کتاب میگوید عشق در همه حال پیروز است؛ فقط شما باید پیگیری کنید و از سفتی زمین مورد نظر نترسید؛ آسفالت هم بالأخره سوراخ خواهد شد.
• انجمن شاعران مرده (ن. ه. کلاین بام _ حمید خامی)
بدترین حالتش این است که بابایتان، پدرتان (یعنی خودش) را درمیآورد؛ اما باز هم شما (مثل شخصیتهای کتاب) بروید سراغ هنر و ادبیات و از این جور قرتی بازیها!
• آتش بدون دود (نادر ابراهیمی)
عاشق آن است که سوز داشته باشد اما دود نداشته باشد؛ این تبلیغ یک بخاری نیست، تبلیغ یک رمان 7 جلدی است که یا جلد اولش را به تنهایی بخوانید یا 3 جلد را که خواندید ول کنید، یا دیگر تا آخر بروید.
((ادامه دارد))