سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاوران کتاب

 

مترسک

      یک بار از مترسکی پرسیدم: آیا از ایستادن تنها در این دشت خسته نشده ای؟ پاسخ داد: ترساندن دیگران لذتی عمیق و پایدار دارد.به همین خاطر من از کارم راضیم و هرگز خسته و بیزار نمی شوم!

   دمی اندیشیدم و گفتم: درست گفتی: من نیز چنین لذتی را تجـــــربه کرده ام.گـــفت: فقط کسانی می توانند چنین لذتی را بچشند که تنشان ازکاه پر شده باشد! سپس او را رها کردم و به راه خود رفتم در حالی که نمی دانستم منظورش ستایش از من بود یا تحقیر کردن من.

    یک سال گذشت و مترسک به فیلسوفی دانا تبدیل شد و وقتی دوباره از کنارش گذشتم، دو کلاغ را دیدم که مشغول لانه ساختن زیر کلاه او بودند!

برگرفته از کتاب   پیامبر و دیوانه   نوشته جیران خلیل جیران