سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاوران کتاب

بگو در چه حالی ؟تا بگویم چه کتابی بخوان!  (قسمت اول)

بوی خوش کتاب:

در اینجا،به جای روش های سنتی تقسیم بندی و پیشنهاد کتاب سعی شده پیشنهادها را برحسب محتوا و تاثیرشان طبقه بندی شود.مطمئن باشید که شما هم بالاخره زیر مجموعه یکی از حالتهای زیر هستید یا می شوید و آن وقت این پیشنهادها به دردتان می خورد.

 * اگر فکر می‌کنید در زندگی، زیاد کوتاه آمده اید:
فکر می‌کنید یک عمر است دارید خلاف جهت جریان تاریخ شنا می‌کنید؟ فکر می‌کنید این همه سال تمرین ضد دموکراسی و تحمل استبداد، تمرین منت کشی، عدم مقاومت و گریه کردن‌های ساکت شبانه زیر لحاف بس است؟ فکر می‌کنید پشت سرتان بیشتر از این طاقت پس گردنی خوردن ندارد؟ احساس کوزت بودن می‌کنید و دنیا را مهمانخانه تناردیه ای بیش نمی‌دانید؟ بغض گلویتان را گرفته؟ چشم‌هایتان می‌سوزد؟ ... خیلی خب بابا، آه و ناله بس است، بروید کتاب بخوانید.

• پیر مرد و دریا (ارنست همینگوی _ نجف دریابندری)  
علاوه بر اهمیت کنده در خروج دود، این کتاب به ما یاد می‌دهد که نکته مهم، شکار بزرگ‌ترین ماهی دریاست؛ حتی اگر فقط استخوان‌های خالی‌اش (برای موزه تاکسیدرمی‌) به ساحل برسد.
• شوالیه بد نام (دیوید گمل _ طاهره صدیقیان)

یعنی حتی اگر سرآلکس فرگوسن هم به باشگاه چلسی برود و یک مشت بچه بیایند منچستر یونایتد، باز هم «من یو» 6_3 می‌برد.
• 
مرگ در آند (ماریو بارگاس یوسا _ عبدالله کوثری)
این کتاب می‌گوید عشق در همه حال پیروز است؛ فقط شما باید پیگیری کنید و از سفتی زمین مورد نظر نترسید؛ آسفالت هم بالأخره سوراخ خواهد شد.

• انجمن شاعران مرده (ن. ه. کلاین بام _ حمید خامی‌)
بدترین حالتش این است که بابایتان، پدرتان (یعنی خودش) را درمی‌آورد؛ اما باز هم شما (مثل شخصیت‌های کتاب) بروید سراغ هنر و ادبیات و از این جور قرتی بازی‌ها!

• آتش بدون دود (نادر ابراهیمی‌)
عاشق آن است که سوز داشته باشد اما دود نداشته باشد؛ این تبلیغ یک بخاری نیست، تبلیغ یک رمان 7 جلدی است که یا جلد اولش را به تنهایی بخوانید یا 3 جلد را که خواندید ول کنید، یا دیگر تا آخر بروید.

* اگر به آخر خط رسیده اید

کسانی به شما خواهند گفت اصلا ً در برابر زور کوتاه نیایید و ضعیف نباشید و منت کشی نکنید و از این حرف‌های مفت. این افراد مرض دارند. این افراد یا کتک خوردن‌های خودشان یادشان رفته یا می‌خواهند شما را بدبخت نموده، بعدا ً مسخره تان کنند. اصلا ً گوش نکنید؛ فوق فوقش یک کمی‌ شکست عشقی خورده اید و بابای طرف قدری با کمربند، سیاه و کبودتان کرده؛ اینها نمک زندگی هستند. یک آدم فهمیده که با این شوخی‌ها از میدان به در نمی‌رود، جایش می‌رود کتاب می‌خواند!
• در ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم (پائولو کوئیلو _ دل آرا قهرمان)
یعنی اگر به ته خط رسیده باشید و جز نقطه چیزی برایتان نمانده باشد، باز هم عیبی ندارد؛ می‌نشینید و زار زار گریه می‌کنید و دوباره خط را می‌گیرید و به صورت معکوس بر می‌گردید اول خط.
• بابالنگ دراز (جین وبستر _ میمنت دانا)
جودی ابوت آن قدر الکی خوش است و آن قدر با انواع و اقسام مشکلات سرخوشانه برخورد می‌کند که می‌خواهیم برای صفحه «موفقیت» دعوتش کنیم و راز شاد زیستن را از او بپرسیم.

                             (( ادامه دارد))