سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاوران کتاب

 

مهریه در لغت به معنای کابین که در وقت نکاح بر عهده شوهر است، می‌باشد و در اصطلاح حقوقی نیز مهر یا صداق مالی است که زن بر اثر ازدواج مالک آن می‌گردد و مرد ملزم به پرداخت آن به زن می‌باشد.

مهریه مدت هاست که درکشور ما به بحث داغی تبدیل شده و حاشیه های زیادی را با خود به همراه داشته است. از مجرم شدن یک روزه داماد گرفته تا تمکین نکردن عروس خانم بعد ازعقد و حقی که بعد ازمرگ نیز برذمه آقای داماد است، همگی حاشیه‌ها و مسایلی هستند که این روزها همه آنهایی که ازدواج کرده اند با آن دست به گریبانند.

این جانب خبرنگاری که روایتگر این حدیث تلخ می باشم، در یکی از راهروهای دادگاهی به یک مورد بسیار نادری برخوردم که خواندنش، درس عبرتی برای همگان است، برای آنهایی که سرعقد فرزندان خود، چشمانشان را می بندند و می گویند: مهریه را کی داده و کی گرفته! برای آن هایی که انسانیت را می فروشند وبرده ی زر خرید شیطان می شوند تا جایی که حتی تا فروریختن شخصیت انسانها پیش می روند و سرانجام آنچه که نصیبشان می گردد جز خفت و خواری نمی باشد. آری امروزه مهریه گرفتن والدینی را می بینیم که پس از فوت دخترشان از داماد خود طلب سهم الارث مهریه می کنند و با هرقیمتی هم که باشد تا پای جان برای استردادش وقت می گذارند و اینک شما را برای خواندن داستان واقعی این مورد نادر دعوت می کنم:

ماجرا به دو سال پیش بر می گردد که همسرم فوت کرد. که پس از تحمل سه سال رنج بیماری صعب العلاج باوجود پیگیری های فراوان و صرف هزینه های هنگفت درمان درگذشت. مشیت خدا بر این قرار گرفت که وی از این دنیا برود و رفت ومرا با دختر سه ساله ام تنها گذاشت. پدر ومادر همسر مرحومه ام پس از ایجاد مزاحمت های فراوان به بهانه دیدن نوه شان با قساوت تمام، سهم الارث مهریه وی را طلب نمودند ضمن آنکه طبق قانون با فوت زن، کلیه حقوق و مطالبات او به ورثه ی وی می رسد که از جمله آنها مهریه اوست که این حق به ورثه اش می رسد و هر یک از ورثه به نسبت سهم الارث خود حق مطالبه مهریه متوفیه از زوج را دارند.، از این رو پدر و مادر آن مرحومه با درخواست شکایت از دادگاه مرا پای میز محاکمه کشاندند از آنجا که توان مالی من آنقدر نبود که بتوانم مهریه را پرداخت نمایم در دادگاه جز اینکه عنوان کنم وظیفه ی من هست اما چه کنم که ندارم نمی توانستم چیزی بگویم، پس از حدود یکسال و نیم از فرستادن ابلاغیه های مختلف به درب منزلمان ناگهان یک روز با ماموران نظامی در محل کارم مواجه شدم که به جلب بنده ختم شد که بعد از اصرار بیش از حد وکیل و قاضی که در قبال حرف من که مالی ندارم که پرداخت نمایم، گفتند: باید کل سهم الارث را  پرداخت کنی و یا اینکه به زندان بروی،چاره ای نداشتم و این طور دستور اجرا شد و مرا به زندان منتقل کردند. قرار دادگاه 27 بهمن انتخاب شده بود و من بایستی تا آن روز در حبس باشم. به همین راحتی والدین همسر مرحومه ام، دختربچه ای را از دیدن پدرش؛ تنها حامی وی محروم کردند. مدت حبس من تا روز دادگاه یازده روز شد. تمام مشقت ها و رنج های زندان را به جان خریدم تا حقانیت خودم را به اثبات برسانم. تا بگویم من اگر ندارم، گناهکار نیستم. تا بگویم مهر و عطوفت این نیست که مادر اگر رفت پدر را از دیدن فرزند و بالعکس فرزند را از دیدن پدر محروم نمایند. تا بگویم قساوت برخی از آدمها آنقدر زیاد است که حتی به بی تابی ها و گریه های نوه شان در غم ندیدن پدر بی تفاوت هستند. تا بگویم شمایی که ادعای دوستی را دارید چگونه حاضر شدید اشک  دخترک معصومم را دربیاورید و به مشتی سکه بسنده کنید. چگونه حاضر شدید که خانواده ام به تب و تاب بیفتند و در غم نبودن من بیتاب گردند.، تا بگویم اگر فردی را  به حبس انداختند که با آبروی وی بازی کنند نه تنها آبروی طرف مقابلشان محفوظ خواهد ماند بلکه بر ابهت  و شخصیت این فرد نیز افزوده خواهد شد و محبوبیت چشمگیرتری در اجتماع نصیبش خواهد شد. تا بگویم به زندان آمدن من هم نوعی حکمت بود و هست. مطمئنم خداوند یکتا همیشه و هر جا یار و یاور بی کسان است. آنچه که به من در این مدت زندانی قوت قلب می داد یاد خدا بودکه باعث آرامش روح و تهذیب نفسم شد  حقیقتا زندان  فرصتی برای شناخت بیشتر خودم وهر چه  بیشتر نزدیک تر شدن به خدا بود. خوشبختانه بعد از مدت سه چهار شبانه روز خویشاوندانم و دوستان خوبم و همسر فداکارم با مهیا کردن تمام سهم الارث خواستند که آزادی مرا بدست آورند اما پس از مشورت های فراوان از صاحبنظران، صلاح بر این شد که دست نگهداریم تا روز دادگاه فرا برسد.

روز دادگاه از طرف شاکیان تنها وکیل آمده بود که عرض اندام می کرد.  در دادگاه آنچه که لازم بود  تا از خودم دفاع کنم هم خودم هم خویشاوندانم که در دادگاه من حضور داشتند  بیان نمودیم. ضمن آنکه یکسال پیش پس از آنکه استرداد جهزیه انجام شده بود، پدر و مادر همسرمرحومه ام، پس از دریافت آن بدون آنکه مشورتی صورت بگیرد تمام آن اموال که سهم دخترم هم در آن بود به غیر بخشیده بودند که در دادگاه از آن حرف به میان آوردم قاضی حق را به من داد و گفت: با پیگیری و شکایت، این عمل مسلما جرم محسوب می شود.، القصه، وکیل سر درگم شده بود تنها توانست بگوید: که شاکیان انصراف خود را از پرونده اعلام می دارند. و این شد که من آزاد شدم و به خانواده ام پیوستم و اما این درس خوبی به تمام مردم و انسانیت خواهد داد که مراقب باشید بیگدار به آب نزنید نگویید: که مهریه را کی داده و کی گرفته! همان طور که متوجه هستید مهریه حقی است که حتی بعضی ها برای بدست آوردن امور دنیوی، با دست آویز شدن  به هر چیزی آن را بدست خواهند آورد.