سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاوران کتاب

                                     

 عزیز ‌من! باید بتوانی به جای ‌سنگی نشسته، ادوار‌ گذشته را که توفان‌ زمین با تو گذرانیده، به‌تن حس کنی... باید بتوانی یک جام شراب بشوی که وقتی افتاد و شکست، لرزش ‌شکستن را به‌تن حس کنی.
باید این کشش تو را به گذشته‌ ‌انسان ببرد و تو در آن بکاوی. به مزار ‌مردگان فرو بروی، به خرابه‌های ‌خلوت و بیابان‌های ‌دور بروی و در آن فریاد برآوری و نیز ساعات ‌دراز خاموش بنشینی... به تو بگویم تا این‌ها نباشد، هیچ چیز نیست... 
دانستن ‌سنگی ‌یک سنگ کافی نیست. مثل ‌دانستن ‌معنی ‌یک شعر است. گاه باید در خود ‌آن قرار گرفت و با چشم ‌درون ‌آن به بیرون نگاه کرد و با آنچه در بیرون دیده شده است به آن نظر انداخت. باید بارها این مبادله انجام بگیرد تا به فراخور ‌هوش و حس ‌خود و آن شوق ‌ سوزان و آتشی که در تو هست، چیزی فرا گرفته باشی.
دیدن در جوانی فرق دارد تا در سن ‌زیادتر. دیدن در حال ‌ایمان فرق دارد با عدم ‌ ایمان. دیدن برای این که حتماً در آن بمانی، یا دیدن برای ‌ این که از آن بگذری. دیدن در حال غرور، دیدن به حال ‌انصاف، دیدن در حال واقعه، دیدن در حال ‌سیر، در حال ‌سلامتی و غیر ‌سلامتی، از روی علاقه یا غیر ‌آن.
دنباله‌ ‌حرف را دراز نمی‌کنم. تو باید عصاره‌ ‌بینایی باشی. بینایی‌ای فوق ‌دانش، بینایی‌ای فوق بینایی‌ها... اگر چنین بتوانی بود مانند جوانانی نخواهی بود که تاب ‌دانستن ندارند و چون چیزی را دانستند جار می‌زنند. شبیه ‌بوته‌های ‌خشک ‌آتش‌گرفته‌اند یا مثل ‌ظرف که گنجایش نداشته، ترکیده‌اند. آن‌ها اصلاح‌شدنی نیستند و دانش برای آن‌ها به منزله‌ ‌تیغ در کف ‌زنگی ‌مست که می‌گویند؛ زیرا با این دانش بینایی‌ای جفت نیست. تو باید بتوانی بدانی چنان بینایی‌ای هست؛ و به زور ‌خلوت، بتوانی روزی دارای ‌آن بینایی باشی.
باید مانند دریای ‌ساکن و آرام باشی. دارای ‌دو گوش یکی برای ‌ شنیدن ‌ آواز ‌ حق و درست، و یکی برایشنیدن ‌هر نابه‌حق و ناهمواری. نادرست‌ها که مردم می‌گویند راجع به هر چیز و هر کس، حتی راجع به خود ‌تو. می‌دانی که دریا از بادهای ‌شدید به حرکت درمی‌آید، نه از لغزیدن ‌سنگی و جابه‌جاشدن ‌شاخه‌ای. اگر به‌جز این باشی از اثر ‌ خود کاسته‌ای؛ و موجودی هستی با یک جام آب برابر، و باید در دست‌ها مثل ‌ بازیچه بگردی.
هیچ‌کدام از آنچه می‌گویم از روی ‌خودپسندی ‌جاهلانه نیست؛ بلکه از روی ‌اندازه‌گیری ‌کار و فایده است. نیروی ‌خود را باید همیشه به مصرف برسانی و به‌هدر ندهی. اگر جز این باشد، احمقانه و خودپسندانه است. باید نیمایوشیج باشی که مثل ‌بسیط زمین، با دل ‌ گشاده تحویل بگیری همه‌ ‌حرف‌ها را. شاگرد ‌جوان و خام ‌ تو، به تو دستور بدهد که چنان باشی یا چنین نباشی. دوست ‌شفیق ‌ تو، که نیم‌ساعت کمتر درخصوص ‌وزن ‌شعر کار کرده است، به تو بگوید من سلیقه‌ شما را نمی‌پسندم. یا خیرخواهی از در آمده، بگوید ما باید کتاب بسیار بخوانیم و امثال ‌این‌ها. 
اگر تو مرد ‌راه هستی، راه ‌تو جدا از این حماقت‌هاست که می‌خواهد بر تو تحمیل شود. با وجود این، بدان که هیچ‌کس تنها و با سلیقه و خودپسندی ‌خود زندگی نمی‌کند.

بخشی از (حرف‌های همسایه(:

حرف‌های همسایه مجموعه‌ای‌ است از نوشته‌های اجتماعی و کوتاه  از نیما یوشیج

معرفی نیما و آثارش را در ادامه مطلب بخوانید....

 

علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی و بنیانگذار شعر نو فارسی، زاده ی ?? آبان ???? خورشیدی در دهکده ی یوش استان مازندران است، که در تاریخ ?? دی ???? خورشیدی در شمیرانِ شهر تهران بر اثر بیماری ذات‌ الریه در گذشت.
  نیما پوشیج با مجموعه ی تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
 تمام جریان ‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.

 کتاب‌شناسی
 •    اشعار
 قصه ی رنگِ پریده، منظومه ی نیما، خانواده ی سرباز، ای شب، افسانه، مانلی، افسانه و رباعیات، ماخ اولا، شعر من، شهر شب و شهر صبح، ناقوس قلم انداز، فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ، آب در خوابگه مورچگان، مانلی و خانه ی سریویلی، مرقد آقا، کندوهای شکسته،آهو و پرنده ‌ها، توکایی در قفس.
 •    آثار تحقیقی، نامه ‌ها و یادداشت‌ ها
 دونام، ارزش احساسات، تعریف و تبصره و یادداشت های دیگر، دنیا خانه ی من است، نامه ‌های نیما به همسرش - عالیه جهانگیر، حرف های همسایه، کشتی توفان، مجموعه ی کامل اشعار.