• وبلاگ : ياوران كتاب
  • يادداشت : سكه يك رو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهسا 

    زير گنبد کبود

    جز من و خدا

    کسي نبود

    روزگار

    روبه راه بود

    هيچ چيز

    نه سفيد و نه سياه بود

    با وجود اين

    مثل اينکه چيزي اشتباه بود

    زير گنبد کبود

    بازي خدا

    نيمه کاره مانده بود

    واژه اي نبود و هيچ کس

    شعري از خدا نخوانده بود

    تا که او مرا براي بازي خودش

    انتخاب کرد

    توي گوش من يواش گفت:

    «تو دعاي کوچک مني»

    بعد هم مرا مستجاب کرد

    پرده ها کنار رفت

    خود به خود

    با شروع بازي خدا

    عشق افتتاح شد