کبرياي توبه را بشکن ! پشيماني بس است
از جواهر خانه ي خالي نگهباني بس است
ترس جاي عشق جولان داد و شک جاي يقين
آبرو داري کن اي زاهد ! مسلماني بس است
خلق دل سنگ اند و من آيينه با خود مي برم
بشکنيدم دوستان ! دشنام پنهاني بس است
يوسف از تعبير خواب مصريان دل سرد شد
هفتصد سال است مي بارد ! فراواني بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس مي دهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت مي کنيم !
سفره ات را جمع کن اي عشق ! مهماني بس است !